تقوا و روزى
باز انسان اگر بصيرتى نداشته باشد در ابتدا خيال مىكند كه تقوا همچنان كه محدوديت است،محروميت هم هست،هم محدوديت است و هم محروميت،اين طور مىگويد:آدم بايد زندگى كند،با تقوا كه نمىشود زندگى كرد،با تقوا زندگى كردن يعنى انسان خودش را از همه چيز محروم كند.باز قرآن عكس قضيه را ذكر مىكند:درست است،انسان وقتى كه تقوا پيشه كند راههايى از روزى را-كه البته راههاى نامشروع است-[از دست مىدهد.]آدم متقى هرگز از راههاى نامشروع به دنبال روزى نمىرود،ولى خدا راه ديگرى از روزى به روى او باز مىكند كه آن راه مزيتى دارد كه راه عادى و معمولى و لو حلال هم باشد ندارد و آن اين است كه رزق«لا يحتسب»به او مىرسد،يعنى از راههايى روزى به او مىرسد كه خود گمان نمىبرد، چون راهى است كه عادتا از آن راه به آن نمىرسد،يعنى حس مىكند كه از دستخدا دارد مىگيرد.گفتيم كه روزى هميشه به دستخداست،از راه عادى هم به انسان برسد باز به ستخداست،اما فرق است ميان اينكه انسان طورى زندگى كند كه دستخدا را و لطف خدا را در مورد خودش حس و مشاهده كند،و اينكه آن را حس و مشاهده نكند.آدم متقى و پرهيزكار،در روزى گرفتن از خدا دستخدا را مشاهده مىكند،مىبيند كه او چطور آن محروميتهاى از راه نامشروع را تحمل كرد و چگونه خداوند در ديگرى به روى او گشود و باز كرد.
نظرات شما عزیزان: